با کاروان حسینی روز شمار وقایع محرم – روز نھم
با کاروان حسینی روز شمار وقایع محرم – روز نھم یا تسلیم یا جنگ
در روز نھم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامهای که ازعبیدالله داشت از “نخیله” که لشکرگاه و پادگان کوفه بود با شتاب بیرون آمد و پیش از ظھر وارد کربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت کرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آوردهای. به خدا قسم! تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی.
شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود از عبیدالله بن زیاد امان نامه ای برای خواھرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیک خیام امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه السلام که مادرشان امالبنین علیه السلام بود) را طلبید. آنھا بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفته ام. آنھا ھمگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟
در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه السلام امام علیه السلام را باخبر کرد. امام حسین علیه السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟ حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد که اینان میگویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.
امام حسین علیه السلام به عباس فرمودند: اگر می توانی آنھا را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مھلت دھند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاھش نماز بگذاریم. خدای متعال می داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.
حضرت عباس علیه السلام نزد سپاھیان دشمن بازگشت و از آنان مھلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ “عمرو بن حجاج” گفت: سبحان الله! اگر اھل کفار از تو چنین تقاضایی میکردند سزاوار بود که با آنھا موافقت کنی.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مھلت می دھیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله میسپاریم وگرنه دست از شما برنخواھیم داشت.