پردیس شهید هاشمی نژاد مشهد

ألا یا أیُّها السّاقی ! ز می پر ساز جامم را

 
 
  • ألا یا أیُّها السّاقی ! ز می پر ساز جامم را
  • که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم[1]را
  • از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد
  • برون سازد ز هستی هسته ی نیرنگ و دامم را
  • از آن می ده جانم را، ز قید خود رها سازد
  • به خود گیرم زمامم را، فرو ریزد مقامم را
  • از آن می ده که در خلوتگه رندان بی حرمت[2]
  • به هم کوبد سجودم را، به هم ریزد قیامم را
  • نبودی در حریمِ قدسِ گلرویان میخانه
  • که از هر روزنی آیم، گلی گیرد لجامم را
  • روم در جرگه ی پیران از خود بی خبر، شاید
  • برون سازند از جانم به می افکار خامم را
  • تو ای پیک سبکباران دریای عدم! از من
  • به دریادارِ آن وادی رسان مدح و سلامم را
  • به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
  • به پیر صومعه برگو: ببین حُسن ختامم را!