نوروز به فاطمیّه توأم باشد
مادر سلام ، آمده ام "عید دیدنی"
فصل بهار با تو شد ای یاس ، دیدنی
عیدی بده ! یتیم و فقیر و اسیر را
نان نه ! نمک نه ! خاطره هایی شنیدنی
تو آن زلال زمزم عشقی که تا ابد
هستی برای حضرت دریا چشیدنی
با محسن و حسین و حسن،با دو دخترت
هجده بهار زندگی ات شد رسیدنی
مادر اجازه هست...کمی درد و دل کنم
ای گل شنیده ام که مُهیای چیدنی !
زخم شکسته ی تو اگر درد می کند
دردش زیاد می شود از هر وزیدنی
با پهلوی شکسته و با داغ محسنت
روزی شنیده ام که تو گرم دویدنی
باور نمی کنم ولی انگار می روی!
این لحظه ها که عاشق روز پریدنی
قدر تو را مدینه ندانست و می روی
با آنکه تو بهانه ی هر آفریدنی
یک صبح روز عید کنار مزار تو ...
مادر سلام آمده ام «عید دیدنی»